کیسه‌زباله پر از طلا و جواهرات!

زیرنظر گرفته بود؛ مدتی بود داشت تعقیبش می‌کرد؛ اون می‌دید که چه‌طور، اون زرگره، هر روز، دست‌تنها، همه اون طلاهارو، چه اونایی که از مشتری‌ها خریده بود و داخل سطل فلزی کنارش، روی هم انباشه کرده بود و چه اونایی که در ویترین و در پشت شیشه چیده بود، همراه با انبوهی از سکه‌های طلا، … ادامه خواندن کیسه‌زباله پر از طلا و جواهرات!